- بشک زدن
- نازیدن کرشمه کردن
معنی بشک زدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بصدا در آوردن انگشتان دست
خشکش زد. مات و مبهوت ماند (بسبب تعحب)
به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب
به هم چسباندن ظرف های شکسته با بند یا بش، بند زدن
اخلال
در بغل گرفتن
با دست روی سر زدن در موقع پریشانی و بدبختی، باخر رسانیدن چیزی را، موافقت کردن با چیزی، فکری و خیالی غفله در سر کسی آمدن: (فلانی بسرش زد که آن کار را بکند)، دیوانه شدن: بسرش زده
تکه های چینی شکسته را بوسیله ای بهم چسباندن: (بند زن بکاسه چینی چهار بست زد)، کوبیدن پاره ای فلزی برای استحکام بصندوق و غیره: (صندلی ما شکسته بود بست زدیم)، نصب یک بست تریاک بوافور و کشیدن آن
رخنه کردن
شکار کردن
متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته
شماتت کردن، مسخره کردن
چاخان کردن، توپ زدن، دروغ گفتن، یکدستی زدن
با دست زدن بر سر کسی بقوت
برغو زدن، کرنا زدن نواختن بوق، گوز دادن
خراب کردن بی ترتیب کردن آشفته ساختن، باطل کردن، منحل کردن (جمعیت حزب و غیره)، مخلوط کردن زیر و رو کردن، قهر کردن با کسی
خیره شدن شگفتیدن
پتکدار
تولید باد کردن برای خنک کردن خود یا دیگران
نمودار شدن برق در هوا، جهیدن برق
زانو زدن
فلزی (مانند زر مسی آهن) را چکش کاری کردن، یا چکش زدن برای کسی. ویرا سیاست کردن بد گویی کردن از او
قسمی بر هم زدن چشم بقصد ایما و اشاره اشاره کردن بگوشه چشم
با چشم شور بکسی آسیب رسانیدن و بمعنی پلک را باز و بسته کردن
بدون رطوبت شدن، رطوبت چیزی از بین رفتن بر طرف شدن نم و رطوبت چیزی خشکیدن
تنبک زدن، دست زدن و اظهار شادمانی کردن
توپیدن
پشم را با کمال و امثال آن از هم باز کردن
پشک شدن موی. مجعد شدن جعودت
حرکتی که ورزشکاران هنگام شنا کردن در آب یا در هوا انجام میدهند معلق زدن
تیپا زدن لگد زدن: ببخت تو پشت پا زد، پا پشت پای کسی گذاشتن تا بر زمین افتد، ترک کردن رها کردن دست کشیدن صرفنظر کردن، بیقدر و اعتبار کردن، منهزم شدن
انعقاد مایعی غلیظ بر شی: سر شب که شد پدرش که با کلاه تخم مرغی که دوغ آب گچ رویش شتک زده بود از بنایی بر گشت
به حالت تشر با کسی حرف زدن
زدن کسی با دست یا چوب یا شلاق